ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام سلام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
آخ که حسابی دلم برای وبگردی و وبخونی و وبنویسی تنگ شده
خوب بود داشتم کتاب شخصیت سالمتر رو میخوندم.20صفحه با تمرکز کامل با فهم و درک کامل و لذت خوندن (من عاشق کتابم ولی خب یه مدتی بود که نه چند سالی بود که...) براتون هم نوشتم ولی به لطف قطعی اینترنت پرید.نمیدونم وقتی حال و روز آدم خوب نباشه هر اتفاق کوچولویی آزاردهندهس برات.تا اینکه اون 7روز لعنتی دوباره اومد.به لطف زندگیم به لطف آناتومیم به لطف هر کوفت و زهرماری که نمیدونم چیه... 3روز قبل و 3روز بعد اذیتم.حداقل 5و7 روز رو تختم افتادم و این بار میگرن و معده درد هم در روزای غیر 7 اضافه شد
و حالا خوبم. خیلی نق میزنم ببخشید.همه جا خفهس و من فقط اینجا رو دارم.ببخشید که پرت و پلا میگم.که از این ور به اون ور میرم.
هر روز و هرلحظه گندتر میشم. قلبم از جا کندهس. احتیاج دارم برم پیش آقای دکتر و بگم دکتر جان کمکم کن راهنمام باش پازل زندگیم رو خراب کنم و دوباره بسازمش. ازش بخوام راهنماییم کنه با نفرتم کنار بیام.
زنگ زدم و گفت: 75000تومان
یه برنامه هایی دارم که امیدوارم.از خدا میخوام که این یکی رو بهم ببخشه تا بتونم برم پیش آقای روانشناس
خدا مگه ازت چی میخوام؟! چرا همیشه فلاکت بودم؟
دیوونه شدم حالا دیگه با هر حرفی هر حرکتی هر حس 5گانهای هر احساسی اشکم سرازیر میشه نفرتم فوران میزنه و چون هیچوقت خاموش نیست بالا و بالاتر میره
پ ن: دارم خاله میشم.خوشحالم و میترسم.خوشحالم چون عاشق بچههام و میترسم چون بچۀ خواهرمه
پ ن: یادتونه قرار بود این وبلاگ توی هر پست یک عکس هم باشه
بعداً نوشت: کتاب 25تا سؤال داره؛ یکیش اینه:
آیا یقین دارید فکر شما و مغز شما مال شما است؟
و من بهش خیلی فکر کردم و آخر جوابی نگرفتم
فکرم مغزم مال منه یا من ازش دستور میگیرم؟ و من مال خودمم یا مال دیگرون؟ نمیدونم چطوری منظورم رو برسونم. من تحت تأثیر خانواده به خصوص بابا لهم... ولی تا جایی که تونستم تا جایی که به فکر و ذهن و مغزم کار داشته و نمود بیرونی نداشته اونچه رو که خواستم بوده تنها اتفاق ظاهریم چادر بوده که خیلی روش سماجت کردم و البته کمتر هم بابتش له شدم.چون خیلیها پشتم بودن. و من جوابش رو نمیدونم چی بدم؟
پیش روانشناس رفتن خیلی خوبه برای من که خیلی خوب بود و البته نتونستم مداوم ادامه اش بدم و یا تمریناتی که بهم گفته بود رو مداوم انجام بدم اما دارم سعی خودم رو می کنم
فردا داداشیم میاد ببینم قدرت مجاب کردن و خورشید و مه و فلک به کارم میان یا نه؟
بدجنس نیس! فهمیده دوستش نداری برا همین اونم دوستت نداره
باید نازشو بکشی دختر
خخخخخخخخخخخخخ

بدجنسه دیگه، حداکثر 23روز زندگی میکنم در ماه.والله
نازش را میکشیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
شما نمیخاین آپ بفرمائین؟
میفرماییم میفرماییم :D
میدونی همین ترس باعث میشه ما آدمها دست به هیچ کاری نزنیم و هیچ تلاشی نکنیم. وقتی بترسیم باید بدونیم باید عقب بمونیم و دیگران رو نظاره کنیم که دارن پیشرفت می کنن و میرن به طرف جلو.
امیدوارم سلمان موافقت کنه اگر مصمم بودنت رو ببینه و مطمئن بشه که میخای رشد کنی و پیشرفت.
خاله جان واقعن دوقلو هستن؟؟؟؟؟ چند ماه دارن این فرشته های زمینی؟؟؟؟؟ قدمشون پر پرکت باشه برای همه ایشالا
امیدوارم
به احتمال 99% هنوز خیلی کوچولو هستن
سوره جان یه بخشی ازین شکوه ها اثر اون 7 روزه که همه ما تو ماه باهاش دست و پنجه نرم میکنیم. هیچ مشکلی موندگار نیت فقط باید باهاش کنار اومد.
خاله شدن خیلی لذت بخشه. وای دوقلو خیلی خوبه.
تبریک میگم خاله خانم :)
اوه اوه عجب 7روز پردردسری!!!
ممنون عزیزم.احتمال دوقلو بودنشون زیاده
دوسش ندارم خیلی بدجنسه
سلام چطوری ؟؟
چه عجب بالاخره یه پست گذاشتی !
تبریک بابت خاله شدنت
ممنون
میدونی سوره همیشه آدمهایی که هم حرف می زنند و هم عمل می کنند رو دوست داشتم و دوست دارم. خوش حالم برات. امیدوارم همونطور که استارت زدی گازش رو هم بگیری و با سرعت خوبی، بسلامت از پس کاستی ها و مشکلات و تجربیات سخت عبور کنی.
سوره بدون که هر وقت احساس ضعف کنیم دنیا هم روی خشنش رو بهمون نشون میده پس تا می تونیم اول باید به خودمون ثابت کنیم که می تونیم و بعد به دنیا.
مگه غیر از اینه که زاده شدیم زندگی کنیم اونم جانانه
منتظر خبرهای بهتری ازت هستم
موفق باشی دوست من
میترسم باران خیلی میترسم
از بس نکنه رو لمس کردم از این همه نشد نمیشه که به چشم دیدم و با وجودم لمس کردم
اگر سلمان رو بتونم راضی کنم و قبول کنه خیلی خوب میشه