زندگی من= (خودآگاه + ناخودآگاه) من

زندگی من= (خودآگاه + ناخودآگاه) من

خدایا برای تو حرکت می‌کنم؛ تمام سعی خود را به کار می‌گیرم؛هدفمند و پرشور گام برم
زندگی من= (خودآگاه + ناخودآگاه) من

زندگی من= (خودآگاه + ناخودآگاه) من

خدایا برای تو حرکت می‌کنم؛ تمام سعی خود را به کار می‌گیرم؛هدفمند و پرشور گام برم

بوی ماه مهر ماه مدرسه

اولین روز ورود من به مدرسه مثل هر کلاس اولی 31شهریور بود

 

 

با زهرا رفتم ولی اینقدر عجله داشتم که نه مامان و نه زهرا به گرد پام نرسیدن به نوعی خودم تنها

دبستان عابس فاصلۀ خیلی کمی در حد اینقده با خونمون داره

یادش به‌خیر یک کارت درست کرده بودن و بدو ورودمون بهمون دادن و ما زدیم و تا مدتها این کارت به مقنعه

‌هامون وصل بود: اسممون رو نوشته بودن و زیرش یک روبان بود---» زرد و سبز و قرمز(روبان من همینطور که میبینید سبز بود)

زرد: خانم ظریف/ سبز: خانم فخار/ قرمز: خانم ( یادم نمیاد از زهرا میپرسم اگه یادش بود مینویسم)

خانم ظریف به معنای واقعی ظریف بودن

خانم ........... معلم زهرا بود

خانم فخار(نیشمان تا بناگوشمان باز شده است) هم معلم من و هم معلم داداشی جون در 5سال قبلش بود

خانم فخار وقتی ازش میخواستیم اسمش رو به ما بگه می‌گفت به درس «ژ» که رسیدیم بهتون میگیم اسمشون «منیژه» بود

خانم فخار دوتا چشم پشت سرش داشت و میدید کی داره سروصدا میکنه و چیکار میکنه

خانم فخار همیشه داداشی از خشن بودنش برام میگفت و من مهربونیاش رو میدیدم

خانم فخار همیشه مراقب بود خشنود یا خوشنود نوشتنم بود و نشانه‌ها برام میذاشت تا یادم باشه خُشنوده نه خوشنود 

خانم فخار جمله‌سازیامون رو با دقت میخوند و میداد تا بخونیم با دقت گوش میداد و در موردش باهامون صحبت می‌کرد

خانم فخار دوستی با کلاسای دیگه رو با دوست بودنش با دو معلم دیگه نشونمون میداد

خانم فخار برام بزرگه برام قدبلند و زیباست حتی اگه پارسال ببینمش و چشمام بگه خانم فخار قدبلند نیست خانم فخار خانم فخار بهترین و بهترین و بهترین معلم دنیاس و گفته‌هاش حکم خداس حتی الآن که بازنشسته شده و برف برای همیشه روی موهاش نشسته

نظرات 6 + ارسال نظر
یک ذهن پریشان سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 17:11 http://www.1zehneparishan.blogfa.com

وای سوره این تویی؟؟؟؟؟ چقد عوض شدی دختر !

دارای ابهت شده‌ایم
تنها تغییر

دومانلی آدا سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 09:40 http://dumanliada.blogfa.com

سوره جان چه با جزئیات یادته دختر...!
عکستم خیلی باحاله...

آره

باران پاییزی سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 09:22 http://baranpaiezi.blogsky.com

سوره چی عکس خوشگلیه دختر. من ازین عکسا ندارم
منم کلاس اولم دقیق یادمه فقط اولین دوستی رو با هاش دوست شدم یادم نیست چون همکلاسیم نشد و من تو جمعیت گمش کردم.

این عکس عکسه زوریه
دوست داشتم زودتر برسم مدرسه
دوستی‌های کلاس اول...

ساسا سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 08:22 http://www.khordeforooshi.blogfa.com

منو بردی به 23 سال پیش. به تقلید از تو رفتم که بنویسم .
کیفشو ببین. خیلی زمان ما مد بود. تازه عکس خرس هم داست بیشتر قرمز و آبی بود ولی تو چه رنگ آسی داشتی.

ای قربانت تقلید چیه هرچیزی ممکنه به ذهن آدم بیاره یک کاری رو انجام بده
خوشحال شدم نوشتم قلقلکت داد
فکر کنم از همینجا عاشق رنگ صورتی شدم

یاسین سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 08:06 http://yasin29.persianblog.ir

خیلی خوب بود :)

واقعن قلبم تکون خورد موقع خوندنش و این یعنی چیزی رو که نوشتی با همه وجودت حس کردی.
مرسی.

از این طرفا آقا یاسین
آره با تمام حس و قلبم نوشتم

عباس ملکشاه دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 22:09 http://T-800.MihanBlog.com

چه قدر رنگی و با جزئیات روز اول مدرسه تون یادتونه.
خوش به حالتون با این خاطره زنده تون

آره روزای خیلی خوبی بودن
من عاشق خوندن بودم وهستم و عاشق یادگیری
شاگرد تنبل نستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد